انتقال
روز چهار شنبه زنگ زدم مرکز و بهم گفتن که پنج شنبه صبح اینجا باش اون روز تا اخر شب کارهامو انجام میدادم اخر شب هم دوش گرفتم و خوابیدم ساعت شش بیدار شدم و یه صبحونه سبک خوردم و با همسری راه افتادیم چون پنج شنبه بود و ترافیکی وجود نداشت ده دقیقه ای رسیدیم و کلی هم معطل شدیم تا پرسنل شروع به کار کنن اول فرستادنم سونو دکتر هم سونو شکمی کرد هم واژینال بعدش رفتم بالا بخش بستری لباسامو عوض کردم و با بقیه دخترا منتظر موندیم تا بریم اتاق عمل هفت نفر بودیم برای انتقال یکیشون روز پانکچر با من بود میگفت بار اخرمه اگه نشه دیگه نمیام همین یه بارم انگاری به زور شوهرش اومده بود 39 سالش بود یه خانم دیگه هم بود که سنش بالا بود از سبزوار اومده بود وخیلی س...
نویسنده :
پروین
19:21