بتای منفی
پنج شنبه صبح رفتیم و ازمایش دادم قرار شد جواب تا ظهر اماده بشه همسرم منو رسوند خونه و خودش رفت قرار شد جواب و بگیره خودش ساعت یک بود که بهش زنگ زدم از همون الو گفتنش فهمیدم که منفی بوده با اینکه اطمینان به منفی شدن داشتم ولی باز یه کورسو امیدی تو دلم بود که شاید مثبت بشه وقتی گفت منفیه دیگه نتونستم حرف بزنم همونجا شکستم و زار زدم بیچاره همسرم هم وقتی اومد خونه نتونست ارومم کنه
مگه میشد اروم شد ؟مگه میشد از فکر بوی تن و بدن نوزادی که تو خیالم بود و من هیچ وقت نتونستم بهش فکر نکنم بیرون اومد فکر میکردم دارم به این رویای شیرین نزدیک میشم ولی الان حس کسی رو دارم که افتاده تو یه چاه تنگ و تاریک که توان بیرون اومدنشو نداره
کاش حداقل فریزی داشتم تا انقدر برام این جواب منفی دردناک و سخت نبود حالا دوباره باید همه چیز رو از اول شروع کنم دیگه نه امپولهارو ادامه دادم و نه ازمایش روز شنبه رو دادم فقط یه بیبی چک گذاشتم که میدونستم جوابش چیه شروع دوباره درمان هم میمونه برای فروردین .