مادر منتظر

همچنان انتظاررررر

1394/7/20 19:50
نویسنده : پروین
254 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پنجمین روز از ای یو ای هستش حالا کو تا نتیجه مشخص بشه , خیلی میترسم که خبری نباشه برای همین زیاد به خودم امیدواری نمیدم و یه جورایی انگاری بیخیالم پیش خودم میگم بزار همسری هم زیاد امیدوار نشه تا اگه خدای نکرده جواب منفی بود از الان امادگیشو داشته باشه .

ولی بعضی از وقتها عجیب میرم تو فکر اینکه اگه خدا نظرشو به منم انداخته باشه و من مامان شده باشم چی میشهههه

از ذوقش ضربان قلبم میره بالا انگار داره تو حلقم میزنه فکر اینکه سال دیگه این موقع یه نوزاد چند ماهه او اغوشم باشه لذت وصف ناپذیری بهم میده که دلم نمیخواد از رویا بیام بیرون فکر اینکه اگه صاحب یه دختر بشم دختری که ناز و ملوس باشه لوس حرف بزنه لباسهای خوشگل دخترونه ای تنش کنم که همیشه از پشت ویترین با لبخند نگاشون میکنم نشونشون مشکنم که حتما اینو واسه دخترکم میخرم انگاری که اون لباس نمیخواد فروش بره تا من برم بخرمش!!

دختر دار که باشی انگاری داری خودتو با دستای خودت بزرگ میکنی دلم میخواد بشه همدمو همیارم بشم بهترین رفیقشاول همه چیو بیاد به خودم بگه حتی اگه خیلی بد باشه البته میدونم که همسری میشه یه پدر مهربون و و منم میشم مادر سختگیر ,خب بالاخره یکی از والدین باید سختگیر باشه دیگه و منم مطمئنم که اون سختگیره میشم من !

تو همون رویای شیرین یهو میگم اگه پسر بود چی و باز دلم ضعف میره برای پسرک شیرین و تپلی که همش از من اویزونه موهای مشکی و پرش چشای گردو سیاش دل همه رو میبره همش باید جلو چشمش باشم و باهاش

حرف بزنم تا شازده پسر خیالش راحت باشه که همون دور رو برام خب اخه پسرا مامانی میشن دیگه !

دختر خونه که بودم برادرزاده هام همیشه اویزونم بودن از اون عمه های کمیاب دوست داشتنی بودم براشون پس یعنی اینکه تجربم تو پسر داری هم خوبه دلم میخواد از بچگی قوی و با اراده بارش بیارم نه زور بگه و نه اجازه بده که بهش زور بگن یادش میدم که وقتی بزرگ شد با ملکه زندگیش چطور رفتار کنه یادش میدم که با دل کسی بازی نکنه و رو پای خودش بایسته و خیلی چیزای دیگه که با غرق شدن تو رویاشون خودمم غرق لذت میشمو خوشی میدوه زیر پوستم

ولی باز افکار منفی یهو میان سراغم باز به خودم میگم زیاد خودتو دلخوش نکن تو که خوب خودتو میشناسی اگه خبری نباشه بد ضربه میخوری ها به اینجاش که میرسم پا میشم و خودمو یه جوری سرگرم میکنم تا از این فکرو خیالای ضد و نقیض بیام بیرون  از دیروز سینه های دردناک و ورم کرده هم اعصابمو بهم ریخته دردش نفسم بند میاره و امیدمو نا امید میکنه , همیشه قبل پری این درد اعصاب خرد کن رو تحمل میکنم .

امروز صبح از خواب که بلند شدم یه بیبی چک برداشتم رفتم دستشویی یه جورایی انگار خود ازاری دارم میدونستم که دو خطه میشه به خاطر امپولها پیش خودم گفتم بزار حدااقل الان یه بیبی دو خطه ببینم لعنتی همچین هم زود خط دومش واضح و سریع افتاد که نا خود اگاه لبخند زدم , گذاشته بودم بغل دستمو هی نگاش میکردم

خدایا یعنی میشه یه روزی برام واقعی بشه ؟!

تو روزای عاشورا تاسوعا مامانم اینا میخوان بیان اینجا یعنی دقیقا روزهایی که یاپری میشم و یا مامان , از الان تو فکر اون روزام که اگه خبری نباشه چطوری خود داری کنم جلوی خونوادم تا از دردم با خبر نشن .

خدایا کاش میتونستم خبر خوب مادر شدنمو بهشون تو خونه خودم میدادم ای توانای بخشنده کمکم کن .

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

همراه رایانه
20 مهر 94 20:43
همراه رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات ومشکلات رایانه ای، موبایل ،تبلت، لب تاپ و .. شماره تماس 9099070345 پاسخگویی به صورت شبانه روزی حتی ایام تعطیل WWW.POSHTYBAN.IR
مامان آسیه
22 مهر 94 19:14
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادر منتظر می باشد