مادر منتظر

چی فکر میکردم چی شد

اون اویل که برای اولین بار رفتم دکتر برام مهم نبود دکترم کی باشه میخواستم فقط برم و یه چکاپ بشم بخاطر همین از جاریم که برام مثل خواهر میمونه خواستم دکتری رو معرفی کنه رفتم پیشش یه دکتر مسن و دوست داشتنی بود معاینه کردو برام ازمایش قبل بارداری نوشت بهش گفتم میخوام زود مامان بشم چون از اول بلوغم پریود منظمی نداشتم و میدونستم که شاید ممکنه به این زودی ها مادر نشم و یکمی طول بکشه اونم فقط یکمی نه تا الان که دو سال شده دکتر هم برام سونو نوشت و گفت با جواب ازمایشت با هم بیار تا ببینم و بعد نظر بدم بعد از اماده شدنشون بردم پیشش و با توجه به سونو گفت که تنبلی تخمدان داری و برام کلومفین نوشت دارویی که تا به اون موقع اسمی ازش نشنیده بودم دارورو طبق...
17 خرداد 1394

این روزهارو دوست ندارم

این روزهای پر از ترس و استرس رو دوست ندارم  ترس از این که این ماه هم خبری نباشه همیشه اخر دورم که میشه حالم داغونه که اگه نباشه دیگه نمیتونم شروع کنم ولی هر ماه خبری نیست و من باز از نو شروع میکنم خیلی سخته مخصوصا برای منی که کمتر از چهل روز  پریودم شروع نمیشه صبح با جاریم رفته بودیم استخر خونه که رسیدم یه بیبی چک گذاشتم ولی مثل همیشه سفیدددددد بود بعد مشغول اماده کردن نهار شدم  تا دو ساعت بعدش که نگاه کردم یه خط محو افتاده بود روش میدونم که منفیه و بعد از خشک شدن افتاده این خط ولی من عجیب این خط رو دوست دارم و هی نگاش میکنم میترسم میترسم از اینکه این خواسته طبیعی برام بشه یه حسرت و من در ارزوی لمس دستهای کودکم بمونم در ...
16 خرداد 1394

کفشش اومده خودشم میاد

چند روز پیش رفته بودم خونه دختر خالم نهار اونجا بودم  از من کوچیکتره و دو تا دختر شیطون و ملوس داره و حسابی سرش گرمه وروجکهاشه بعضی وقتها غر میزنه که اصلا وقت ازاد ندارم همیشه در حال رسیدگی به این دوتام ولی میبینم که با چه عشقی در کنار دخترکهاش وقت میگذرونه , بعد از نهار رفتیم استخر و موقع برگشتن از هم جدا شدیم من تصمیم داشتم برم کمی خرید کنم رفتم و یه تیشرت خریدم همینطوری که داشتم میرفتم چشمم به مرد دست فروشی خورد که کفشهی نوزادی میفروخت وایستادم و کمی نگاه کردم تک تکشونو ودلم ضعف رفت واسه پاهای کوچولویی که قراره اینارو بپوشن چشم ازشون برداشتم و راه افتادم ولی مگه میتونستم دل بکنم یکمی رفتم بالاتر و دوباره برگشتم و برای اولین بار واسه&...
15 خرداد 1394

باز هم اخر ماه شد

از وقتی که ازدواج کردم تقریبا میشه گفت که تو اقدامم چند ماه اول زیاد اهمیت نمیدادم که چرا این ماه نشد ولی بعد از چند ماه کم کم نگران شدم که چرا خبری نمیشه و شروع کردم به دکتر رفتم و هر ماه من تبدیل شد به 3 دوره منتظر بشم که دوره ام تموم بشه بعد دارو بخورم سونو و اقدام بعد هم منتظر که ببینم نتیجش چی میشه ! خدایا هیچ وقت فکر نمیکردم که انتظار برای مادر شدن اینهمه سخته خدایا منو تو حسرت نذار من نمیتونم من تحملشو ندارم خداوندا منو اینطوری امتحان نکن التماست میکنم خدایا میدونم بنده رو سیاهتم ولی اینطوری تنبیهم نکن . خدایا اینو برام نخواه که تو کوچه خیابون همش چشمم دنبال زنهای باردار یا بچه های کوچیک باشه دست خودم نیست جوری با حسرت نگاشون می...
14 خرداد 1394

بدون عنوان

دیشب با اقای همسر تصمیم گرفتیم بریم سینما برای فیلم نهنگ عنبر برای همین شال و کلاه کردیم رفتیم مجتمع کوروش انقدر شلوغ بود که بزور برای نه و نیم بلیط پیدا کردیم اونم ردیف جلو وهمسری کلی غر زد که پدر چشمامون در میاد که ! ما هم که ساعت 8 اونجا بودیم برای گذر زمان شروع کردیم اونجا چرخیدن همه جا شیرینی و شربت پخش میکردن بخاطر تولد حضرت مهدی و منم با وجود رژیمم یه لیوان شربت با یه دونه شیرینی دانمارکی خوردم و عجیب چسبید یاد پارسال افتادم که دقیقا همین روز با اقای همسر یهویی تصمیم گرفتیم بریم شمال و سر خیابونمون داشتن شیرینی و شربت میدادن وقتی که برداشتم تو دلم نذر کردم که اگه سال بعد نینی داشته باشم منم شیرینی بیارم اینجا تا مردم هم شریک خوش...
13 خرداد 1394

من یه تازه واردم

میخوام اینجا بنویسم , بنویسم از حرفهایی که همیشه تو دلم میمونه و نمیتونم به کسی چیزی بگم حتی به مامان مهربونم , چرا باید بگم که اونم ناراحت بشه بهتره که خودم تنهایی به دوش بکشمش خودم تنهایی غصه بخورم خودم تنهایی تو تنهاییهام اشک بریزم البته اقای همسر خیلی خوب ومهربونه ولی همه میدونن که مردها هیچوقت نمیتونن احساسات زنهارو درک بکنن و بخاطر مشغله های فراوون بیرون از خونه وقتی که میان تو خونه انتظار دارن یه خانم ترگل ورگل جلو در منتظرشون باشه تا یه خانم درب و داغون !   ...
11 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادر منتظر می باشد