مادر منتظر

میکرو

پریود لعنتی با تاخیر چند روزه اومد با اینکه میدونستم خبری نیست ولی باز کلی بهم ریختم همون روز مامانم بهم زنگ زد و من پشت تلفن های های گریه کردم اونم که خبر نداره من این همه دنبال دوا و دورمونم هی میگفت اخه چی شده و خودشم گریه میکرد بالاخره تونستم قانعش کنم که فقط دلم براتون تنگ شده . روز دوم پری رفتیم مرکز من رفتم پیش دکتر زنان پروندمو نگاه کرد و کلی تعجب کرد که با این همه فولیکول خوب چرا باردار نشدم میگفت احتمال چند قولویی بوده با این همه فولیکول تپل ! و بالاخره از چیزی که میترسیدم و تو فکرمم ازش فرار میکردم رسیدم , گفت با وضعیت اسپرمهای همسرت باید میکرو بشی انگاری یه سطل اب یخ ریختن روم بدنم بی حس شد و خودم منگ همینطوری فقط زل زده بودم ...
16 آذر 1394

خستم

واقعا خستم خیلی زیاد خستم انگاری یه بار سنگین رو دوشمه و هر کاری میکنم نمیتونم بزارم زمین امروز 36 پری هستم از اول پریودم تا بیست روز قرص اگنوگل خوردم که زودتر پریود بشم و برم دنبال درمانم ولی انگاری بدنم قاطی کرده حتی درد سینه هم ندارم منی که همیشه تقریبا از ده روز مونده به پری درد سینه هام امونم و میبرید الان انگار نه انگار دریغ از کوچیکترین درد !!! چند هفته ای هست که میرم باشگاه رشته بادی بالانس با جاریم الهام , یک روز در میون میریم باشگاه و یک روز در میون میریم پیاده روی رژیم هم داریم هر دومون دوست دارم تا عید از شر این 8 کیلو اضافه وزن خلاص بشم الان 62 کیلو هستم دوست دارم زیر 55 باشم . این ماه برام زود سپری شد دیگه مثل سابق دنب...
8 آذر 1394

بدون عنوان

دوستان عزیزی که به اینجا سر میزنید میشه بگید چطوری باید لینک دوستان داشته باشم ؟
7 آبان 1394

امید نا امید من

لعنت به این دلدردها وکمردردهایی که امیدوارم میکرد که شاید خبرایی باشه اخه تا بحال قبل از پریودی این دردها رو نداشتم روز چهرشنبه صبح یعنی دقیقا دو هفته بعد از ایی یو ای بیبی چک گذاشتم ومثل همیشه منفییییییی باز با خودم گفتم شاید زود گذاشتم , پیش خودم گفتم بعد از تعطیلات میرم ازمایش میدم عصر همون روز مامانم اینا اومدن ومن کمتر وقت فکر کردن به این مورد رو داشتم تاسوعا و عاشورا هم گذشت و یکشنبه صبح همه ی امیدی که  داشتم به باد رفت دیگه ازمایش هم نرفتم حالا خوبه که به ازمایش رفتن نرسید وگرنه باید برگه منفی لعنتی رو هم دستم میگرفتم !! چون مامانم خبر نداشت نتونستم حتی یه قطره  اشک بریزم و بغض لعنتی رو همش قورت دادم و سردردش رو تحمل ک...
6 آبان 1394

همچنان انتظاررررر

امروز پنجمین روز از ای یو ای هستش حالا کو تا نتیجه مشخص بشه , خیلی میترسم که خبری نباشه برای همین زیاد به خودم امیدواری نمیدم و یه جورایی انگاری بیخیالم پیش خودم میگم بزار همسری هم زیاد امیدوار نشه تا اگه خدای نکرده جواب منفی بود از الان امادگیشو داشته باشه . ولی بعضی از وقتها عجیب میرم تو فکر اینکه اگه خدا نظرشو به منم انداخته باشه و من مامان شده باشم چی میشهههه از ذوقش ضربان قلبم میره بالا انگار داره تو حلقم میزنه فکر اینکه سال دیگه این موقع یه نوزاد چند ماهه او اغوشم باشه لذت وصف ناپذیری بهم میده که دلم نمیخواد از رویا بیام بیرون فکر اینکه اگه صاحب یه دختر بشم دختری که ناز و ملوس باشه لوس حرف بزنه لباسهای خوشگل دخترونه ای تنش کنم که...
20 مهر 1394

انتظار برای نتیجه

دوشنبه رفتم داروخونه و امپول hcg رو گرفتم ولی برای قیمتش چشام گرد شد دوتاش شد 7500 به دکتر گفتم مگه خارجی نیستن گفت چرا خارجین , منتها سازمان یه کمی متعهدتر شده یعنی تقریبا 50 تومنشو بیمه تقبل کرده بود شادو خندون اومدم خونه انگاری رفتم خرید و یه تخفیف تپل گرفتم !!! چه قدر خوب میشد اگه بیمه ها یه خورده تو اینجور موارد بیشتر هوای بیمه شده هارو داشتن . شب راس ساعت 10 امپولهارو ازریق کردم و اومدیم خونه چهارشنبه صبح هم ساعت 8 مرکز بودیم همسری رفت نمونه داد و منتظر نشستیم تا صدا بزنن منو بعد از تقریبا نیم ساعت منو پیج کردن که برم بخش بستری رفتم بالا راهنمایی کردنم تو اتاق iui تا دکتر بیاد تخت بغلی یه خانمی دراز کشیده بود یکمی با اون صحبت ...
16 مهر 1394

ای یو ای دوم

روز دوم پری رفتم مرکز سونو شدم و دکتر برام کلومفین نوشت با یه کپسول ضد التهاب و چار تا امپول گونال که باید زیر جلدی دور ناف تزریق میشد , دارو هارو استفاده کردم و دوباره رفتم برای سونو تا ببینن فولیکول غالب دارم یا نه متاسفانه دوباره همه یفولی ها کوچیک مونده بودن و بزرگترینشون 9 بود دکتر دوباره برام دو تا دیگه امپول نوشت میگفت اگه دوباره تخمدانت به دارو جواب نده باید لاپاروسکوپی بشی . اون امپولهارو هم زدم و چند روز بعد که میشد 13 پریم رفتم مرکز ایندفعه همسری نتونست بیاد و خودم با مترو رفتم تو سالن نشسته بودم و منتظر بودم که نوبتم بشه برم داخل دل تو دلم نبود انگاری قلبم تو حلقم میزد از زور استرس , یه خانم چادری و قد بلند اومد نشست پیشم...
12 مهر 1394

IUI کنسلی

بالاخره بعد از چند ماه تونستم بیام اینجا به علت جابجایی خونمون نت نداشتیم کلی هم تو نوبت واسه ای دی اسل بودیم تا بهمون اینترنت نامحدود دادن . قرص اگنوگل رو خوردم ولی پریود شدم و همچنان از نینی خبری نبود حتی درد وحشتناک سینه رو هم کم نکرد برام پریود که شدم باید میرفتم برای گرفتن دارو تا وارد سیکل ای یو ای بشم تو این روزا صاحب خونه هم مگفت خالی کنید هم در  حال دارو خوردن بودم هم بسته بندی اثا ثیه اونم به تنهایی و کلی سختی کشیدم بالاخره رفتیم تو خونه جدید و من دو روز بعدش رفتم مرکز تا ببینن فولیکول بزرگ دارم یا نه و متاسفانه با این همه امپول و قرصی که خورده بودم اصلا فولی بالغ و بزرگ نداشتم بزرگترینشون 9 بود دوباره برام امپول تجویز ک...
9 مهر 1394

اگنوگل

بالاخره بعد از کلی تاخیر پریود شدم و روز سوم پریودم رفتم و ازمایش خون دادم تو نینی ساین یه خانمی از قرصی بنام اگنوگل اسم برده بود که با خوردنش تو مدت دو سه ماه بعد از 6 سال که با دارو و درمان باردار نشده بود با اون قرص مادر شده بود منم بعد از ازمایشم از دارو خانه این قرص رو خریدم یه بسته 100 تایی بود و از همون روز شروع کردم به خوردنش دو روز بعد جواب ازمایش رو گرفتم و با همسری رفتیم ابن سینا دوباره همسری ازمایش داد و دکتر پرونده منو دید گفت یه کمی پر کاری تیرویید داری و فرستاد پیش دکتر غدد ایشون هم بعد از دیدن ازمایش و معاینه گفت که چیز مهمی نیست و دارویی نمیخواد روی باردار شدنت هم هیچ تاثیری نداره فقط وقتی که باردار شدی باید هر ماه ازم...
22 تير 1394

ابن سینا

دیگه رسما کارم شد گریه وسوال معروفی که وقتی همه کم میارن از خدا میپرسن ,خدایا اخه چرا من ؟! دکترم یه متخصص ارولوژ بهمون معرفی کرد رفتیم پیشش و بعد از معاینه ودیدن جواب ازمایش تشخیص واریکوسل داد و گفت که با دارو مشکل حل نمیشه و باید عمل بشه دکتر جوونی بود و ما تصمیم گرفتیم که دکتر دیگه ای هم ببینه و نظر بده , خسته و داغون از مطب اومدیم بیرون و من تا خود خونه اشک ریختم برام مهم نبود که وقتی پشت چراغ قرمز وایمیستیم مردم از تو ماشینهای بغل دست چطور زل میزنن تو ماشین و اشکهای گوله گوله منو که نمیتونستم کنترلشون کنم برای خودشون چی تعبیر میکنن . روز بعد پس از جستجوی فراوون یه دکتر دیگه رو پیدا کردم که خیلی تعریفشو کرده بودن و وقت گرفتم این دک...
23 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادر منتظر می باشد