مادر منتظر

سه شنبه 24 12 95

کوچولوی مامان عاشقتم وبابت داشتنت روزی صد بار از خدا تشکر میکنم دلم از خوشهالی ضعف میره وقتی محکم و با قدرت به شکمم ضربه میزنی و اعلام وجود میکنی پسرک مامان امید زندگی من اگه میدونستم وقتی که خودت بخوای به این راحتی میای پیشم انقدر خودم و بابایی رو زجر نمیدادم و منتظرت مینشستم تا بیای بعضی وقتا فکر میکنم که اگه نبودی من باید باز هم این همه مراحل درمان رو دنبال میکردم به خودم میلرزم وبابت تو معجزه بزرگ زندگیم از خدای بزرگ شاکر میشم و به ارامش میرسم جان مادر هنوز اسمی که دوست داشته باشیم رو پیدا نکردیم برات و با هم سر اسمی به توافق نرسیدیم من از اسم سورنا و رادین خوشم میومد که بابا قبول نکردشون منم با لب و لوچه اویزون دیگه چیزی نگف...
24 اسفند 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادر منتظر می باشد